رابطه هنر و اخلاق

آثار هنري زادة ذهن هنرمند است و هنرمند كه در جامعه زيست مي‌كند ناچار به حدود و قيود، و آداب و رسوم اجتماعي پابند است و اخلاق خود جز اينها نيست. از اين گذشته هنر و اخلاق يك‌جا به‌هم مي‌رسند و آنجا حد طلب كمال است. هنرمند زيبايي را مي‌پرستد و مي‌جويد و طلب زيبايي مستلزم ترك اغراض مادي و شهوات پست است. بنابراين ستايشگر و جويندة زيبايي بايد از خودپرستي بگذرد تا به طلب كمال كه امري بيرون از دايرة شهوات و لذات نفساني اوست بپردازد. مگر نه اصل همه دستورهاي اخلاقي نيز همين است؟ پس هنر و اخلاق باهم ارتباطي دارند و اين رابطه در هدف و غرض نهايي آنهاست. كمال اخلاقي با كمال هنري يكي است. اگر آرزوي اخلاق آن است كه رابطة افراد در جامعه بر پاية عادلانه‌اي استوار شود هنر از اين حد نيز پا فراتر مي‌گذارد و كمال معنوي فرد را منظور دارد كه يكي از نتايج آن نيكخواهي نسبت به ديگران است.

 

اخلاق در هنر مؤثر  است

هنرمند، يعني پرستندة زيبايي، جمال معنوي را نيز مانند جمال صوري مي‌ستايد و مراد از جمال معنوي همان صفات پسنديدة اخلاقي است. در آثار هنرمندان بزرگ هميشه مزاياي اخلاقي به زيباترين صورتي وصف و بيان شده است. در شاهنامه كدام صفت عالي است كه به شيوايي ستوده نشده؟ اما شاهنامه كتاب اخلاق نيست. در داستانهاي دلاويز آن هميشه نيكويي پاداش نمي‌يابد و دليري ماية رستگاري نمي‌شود زيرا فردوسي دعوي رهبري ندارد. دليري را وصف مي‌كند و مي‌ستايد از جهت زيبايي كه در اين صفت مي‌بيند اما نه بدان سبب كه دليري را سودمند و موجب پيروزي بداند.

 

هنر در اخلاق مؤثر است

اما تأثير هنر هم در اخلاق كم نيست. اگر هنر را چندان خوار بشماريم كه فقط آن را سرگرمي و بازيي بدانيم بازهم بزرگترين خدمت را به اخلاق مي‌كند زيرا طالبان خود را از سرگرمي‌هاي ديگري كه زيان‌آور و مفسده‌انگيز است باز مي‌دارد. چه بهتر از آن كه كسي اوقات فراغت خود را به‌جاي ميخواري و قمار و شهوتراني‌هاي پست به خواندن شعري يا شنيدن نغمه‌اي بگذراند. شوق به فنون هنر بهترين ضامن حفظ افراد از مفاسد و رذائل است.

مسلم است كه انسان به لذت احتياج دارد. آنكه از هنر لذت مي‌برد و تماشاي زيبايي طبيعي و صنعتي او را از خود مي‌ربايد هرگز در پي لذات پست نخواهد رفت.

اما تأثير مهمتر هنر در اخلاق آن است كه هنردوستان را به ستايش خصال شريف انساني وا مي‌دارد. اين حس ستايش موجب اعتلاي روح است. خوانندة شاهنامه به تأثير گفتار سحرآميز استاد، خود را شريف‌تر و بزرگوارتر حس مي‌كند. فردوسي بزرگواري خود را به اشخاص داستاني بخشيده و در ايشان وصف كرده و به اين وسيله آن را به خواننده القاء مي‌كند. علو طبع و كرامت نفسي كه از ادراك شاهكارهاي بزرگ هنري حاصل مي‌شود با آموختن طومارها قواعد خشك اخلاق به دست نمي‌آيد و كسي كه آن لطف طبع را ندارد كه از ادراك زيبايي هنر دلش از لذت به لرزه درآيد اگرچه همة احكام اخلاقي را از بر داشته باشد در استواري مباني اخلاقش شك مي‌توان كرد.