جرج دیکی و نظریه نهادی هنر

22ث

نظریه نهادی هنر توسط جرج دیکی ، یکی از فیلسوفان امریکایی مطرح شد.( ۱۹۷۴ ) که تعریفی رویه گرا از هنر است. دیکی تعریف خود را از اثر هنری چنین ارائه می دهد:

« یک اثر هنری به معنای رده شناختی آن ، آنگونه دست ساخته ای ست که برای ارائه به مخاطبان عالم هنر خلق شده است.»

این تعریف چیزی درباره ی آن چه غایت اثر هنری است نمی گوید : چیزی درباره ی تجربه زیبا شناختی ، تمثل ، بیان احساس یا شبیه آن گفته نشده است . از طرفی این تعریف مانند تعاریف تقلید و بیان احساس ، هنر را بر اساس یک ویژگی هر چند بسیار تودرتو تعریف می کند و آشکارا بیان می دارد که رده آثار هنری و رده نوع مصنوعاتی که برای ارائه به مخاطبان عالم هنر خلق شده است ، همتافته اند.جرج دیکی پنج تعریف زیر را که خود بی تکلف ترین توصیف ممکن از نهاد یا راه و رسم هنر بر می شمرد، این گونه ارائه می دهد :

 هنرمند : فردی است که در آفرینش اثر هنری ، آگاهانه مشارکت کند.

مخاطبان : گروهی از افراد هستند که اعضای آن هر کدام به درجاتی ، آماده فهم موضوعی اند که به آنها ارائه شده است.

عالم هنر : کلیت همه نظام های عالم هنر است.

نظام عالم هنر : چارچوبی است برای ارائه یک اثر هنری توسط یک هنرمند به مخاطبان عالم هنر.

نظریه نهادی هنر همچون نظریه شباهت های خانوادگی ، کوششی است برای پاسخ به جریان های هنری اواخر قرن بیستم میلادی ، یعنی جریان های متاثر از آثار مارسل دوشان از قبیل دادائیسم ، پاپ آرت ( هنر مردمی و همگانی ) ، فوند آرت و ریدی مید ( هنر حاضر و آماده ها ) ، هپنینگ ( هنر اجرا یا اتفاق ) ، که در آنها اشیاء مصنوعی ، جانوران و حتی انسان ها می توانند به اثر هنری تبدیل شوند.تاکید نظریه نهادی بر ظاهر اثر هنری نیست، بلکه بر بستر ( context) آن است : این که آفریننده اثر و نیز کسانی که آن را به نمایش گذاشته و از آن استقبال کرده اند چگونه به آن پرداخته اند.جوهر این نظریه این است که می گوید برخی افراد در جامعه وجود دارند که توانایی آن را دارند که به هر دست ساخته ای مقام « اثر هنری » بودن عطا کنند. آرتور دانتو – فیلسوف و منتقد هنری – در مقاله ای مهم به نام «دنیای هنر» اندیشه ای را مطرح کرد که دیکی را تحت تاثیر خود قرار داد. وی در مقاله مذکور نوشت که آنچه باعث می شود کاری اثر هنری باشد ممکن است قابل مشاهده نباشد. وی با اشاره به اثری از اندی وارهول به نام جعبه های بریلو این سوال را مطرح کرد که چه چیزی آنها را تبدیل به اثر هنری کرده است؟ دانتو می گوید آن چه باعث می شود کاری اثر هنری باشد « نظریه » است نه عنصری قابل مشاهده در اثر. پس آنچه که به جعبه های بریلوی وارهول جایگاه هنری می بخشد نظریه ای است که با آن پیوند دارد. در واقع جعبه بریلو ۵۰ سال پیش نمی توانست اثری هنری باشد.

اشیایی که ظاهری یکسان دارند به اعتقاد دانتو ممکن است ویژگی های بسیار متفاوتی داشته باشند و این ویژگی ها را می توان بر اساس بستر ارائه آنها تعیین کرد.

یک اثر از جکسن پالوک به نام فصل تابستان را با تقلیدی ماهرانه از آن که توسط یک نقاش کم اهمیت تر نقاشی شده است مقایسه کنید. ظاهراً تفاوتی ندارند. نقوش روی بوم همان است اما ویژگی های هنری این دو اثر با هم فرق دارند. اثر اصلی یقیناً در بستر مجموعه آثار پالوک ویژگی های بیانی خاصی دارد در حالیکه در بستر آثار آن نقاش مقلد ، تقلید و اغراق ویژگی های اصلی کارند.آن چه نقاشی درباره ی آن است تغییر کرده است.نقاشی کار پالوک درباره ی فرآیند به کارگیری رنگ است. نقاشی کپی شده از کار پالوک درباره ی سبک نقاشی پالوک است. پس می بینیم دو نقاشی به ظاهر یکسان دارای وی ژگی های بیانی متفاوت می باشند که عامل آن نیز از نظر دانتو نظریه است.

لفیلسوف دیگری که دیکی تحت تاثیر اظهاراتش قرار گرفت موریس مندلبام بود.مندبام در واکنش به نظر ذات باورستیز موریس وایتز مبنی بر اینکه ویژگی مشترکی بین آثار هنری و هنرها وجود ندارد، این نظر را عنوان نمود که می توان به دنبال یک ویژگی ارتباطی نمایش داده نشده باشیم که در همه آثار هنری مشترک باشد. همان گونه که ارتباط ژنتیکی زیست شناختی بین اعضای یک خانواده عامل نمایش داده نشده ی شباهت خانوادگی بین آنهاست. بنابراین بر اساس اندیشه مندلیام ممکن است هنر در سطحی نمایش داده نشده قابل تعریف باشد.

تعریف نهادی هنر، تعریفی رده شناختی است نه ارزش گذارانه. یعنی فقط مشخص می کند چه چیزی هنر است و در مقابل این مسئله که آیا اگر چیزی اثر هنری باشد ارزشی هم دارد یا نه ، موضعی کاملاً خنثی اتخاذ می کند. نظریه های فرمالیسم و بیانی به وضوح می گویند که اگر چیزی درون مقوله ی هنری جای گرفت ارزشمند است و شایسته توجه و تامل است.اما نظریه نهادی می گوید تشخیص این که چه چیزی اثر هنری است اصلاً به معنای آن نیست که ارزشمند هم هست.ممکن است چیزی هیچ اهمیت و ارزشی نداشته باشد و با این حال اثر هنری باشد، نه غیر هنری.

پس دیکی معتقد نیست که اعضای دنیای هنر سرانگشت میداس دارند( میداس پادشاهی در اساطیر یونان است که به هر چه دست می زد طلا می شد) و به هر چه دست بزنند طلا می شود. از نظر دیکی اثر هنری لازمه اش این است که دست ساخته باشد. او دست ساخته بودن را شرط لازم
می داند. پیداست که این ، شرط کافی نیست . چرا که در غیر این صورت همه ی دست ساخته ها خود به خود اثر هنری بودند. کافی ست شرط مصنوع بودن و شرط برخوردار شدن از موقعیت هنری با هم همراه شوند تا چیزی اثر هنری باشد. اگرهر دو شرط همراه شوند ، آن وقت دست ساخته ای که از موقعیت هنری برخوردار شده بی شک اثر هنری یا به قول دیکی « کار هنری » است. دست ساخته یا مصنوع در اینجا به اشیایی اطلاق می شود که انسان روی آنها کاری انجام داده یا تغییراتی در آ ن ها به وجود آورده است. آثار هنری سنتی در برآوردن این شرط مشکلی ندارند.مثلاً معلوم است که نقاشی ها و مجسمه ها در معنای رایج کلمه ، دست ساخته اند. نظریه های پیشین نیز این شرط را لحاظ کرده بودند و به واسطه ی وجود این شرط در آنها است که پدیده های طبیعی مثل غروب آفتاب یا شکل جالب یک فلفل دلمه ای ، اثر هنری به حساب نمی آیند و کنار گذاشته می شوند. اما از نظر دیکی ، دست ساخته بودن چیزی است که می توان آن را به پدیده های طبیعی نیز نسبت داد بدون این که تغییری در آن ها ایجاد شود. دست ساخته بودن از نظر دیکی حتماً و لزوماً با دگرگون ساختن مواد خام حاصل نمی شود. مثلاً تکه چوب شناوری که امواج به ساحل آورده اند و انسان هم کاری روی آن انجام نداده است، در مفهوم مورد نظر دیکی کافی است در یک گالری به نمایش گذاشته شود تا دست ساخته به حساب آید. نه نیازی است که این تکه چوب ویژگی بصری جالبی داشته باشد و نه نیازی است که انسان تغییر فیزیکی در آن ایجاد کند. حتی شاید اگر در ساحل به آن اشاره کنیم و از دیگران بخواهیم به شیوه ای خاص به آن نگاه کنند ، کافی باشد تا در مفهوم مورد نظر دیکی دست ساخته محسوب شود.

پیداست که مفهوم دیکی از دست ساخته چنان وسیع است که تقریباً هر شیء یا اندیشه ای را در بر می گیرد و بنابراین محدودیتی ایجاد نمی کند و از نظر طرفداران این نظریه مانعی بر سر راه خلاقیت هنری نیست.

دومین شرط در تعریف دیکی درباره ی این است که چگونه یک اثر در موقعیتی قرار می گیرد که « نامزد تایید شدن »باشد.کافی است که هنرمندی تلقی خاصی از شیء داشته باشد یا یک گالری آن را به نمایش بگذارد .نکته ی مهم این جاست که آن چه باعث می شود چیزی اثر هنری باشد ، رابطه آن اثر با اعمال خاصی است که کم و بیش به هم پیوسته اند. اجرای این فرایند بر عهده ی شخص یا اشخاصی است که عضو دنیای هنرند. از نظر دیکی دنیای هنر فقط متشکل از گروهی از دلال های هنری ، صاحبان گالری ها یا برگزار کنندگان مزایده ها نیست.هر کسی که خودش را عضوی از دنیای هنر بداند در آن جای می گیرد. بنابراین نظریه ی دیکی یک نظریه ی نخبه گرا نیست که به جماعت صاحب نظران هنر قدرتی خاص ببخشد. در واقع دیکی مفهوم هنر را چنان باز می گذارد که این امکان فراهم می شود تا هر کس بدون توجه به سطح مهارت ، دانش هنری ، آگاهی از مفهوم هنر یا ذکاوت بصری ، بتواند اثر هنری پدید بیاورد. تعریف دیکی مانعی بر سر راه آثار پذیرفته شده ی جدید ایجاد نمی کند و این آثار نیز می توانند تمام و کمال به موقعیت اثر هنری دست یابند.

عالم هنر در نظریه دیکی عبارتند از : مجموعه هنرمندان ( به مفهوم نقاشان ، نویسندگان و آهنگسازان ) کارگردانان[یا تهیه کنندگان ] ، مدیران موزه ها ، بازدیدکنندگان موزه ها ، تماشاگران تئاتر ، گزارشگران جراید ، منتقدان… تاریخ نگاران هنر ، نظریه پردازان هنر ، فیلسوفان هنر و … . از این گذشته هر کسی که خود را عضوی از عالم هنر بداند ، عضو آن محسوب می شود. دیکی می پذیرد که این مفهوم کاملاً روشن نیست ولی مدعی است که به هر حال عالم هنر کار خود را در سطح عملکرد متداول پیش می برد و این عملکرد تعریف کننده ی یک نهاد اجتماعی است.

نقد و نظر

یکی از بیشترین انتقاداتی که به این نظریه می شود این است که ورود به مقوله هنر را بیش از حد آسان کرده است و گلایه شان این است که این نظریه هنر را بی ارزش می کند. اشکال دیگر آن است که آیا آثاری که توسط هنرمندان منزوی خلق می شوند و خارج از حدود « عالم هنر » ساخته شده اند( مانند گل دوزی ) طبق این نظریه هنر به حساب نمی آیند؟

 

سفارش نقاشی

با سلام و احترام لطفا بابت طراحی چهره از روی عکس کلیک کنید.