در هر رابطه ای و با هر سطح از صمیمت، ما به تنهایی احتیاج داریم. آدم ها همیشه به فضا احتیاج داشته اند و خواهند داشت و در رابطههای سالم، روبهرو شدن با تنهایی برای هر دو طرف با تمام سختی اش، بسیار لذت بخش و شفا بخش خواهد بود. همیشه بین ما و آدمها فاصلهای وجود دارد و این ذات هستی است. ذاتِ به وجود آمدن ما در این دنیا.
در نزدیک ترین و صمیمی ترین حالت ها، چه در به آغوش کشیدن ها و لمس شدن ها و چه در عمیق ترین تجربه های احساسی، فاصلهای بین بدن ما و بدن آدم روبهرویمان است. فاصلهای بین افکار ما و افکار اوست و فاصله ای بین دیدگاه ما و بصیرت اوست. قبل از اینکه به صورت افسانه ای و مجنون وار به دنبال رابطهای بگردیم، باید با واقعیتِ “هستی” و “زندگی” کنار بیاییم.
واقعیت ها خبر از وجود فاصلهای میدهند که حتی در صمیمی ترین رابطه ها هم قابل مشاهده است. دیدن و حس کردنِ فاصله ها و احترام به این “واقعیت” برای بسیاری از ما سخت و غیر قابل تحمل است. به همین علت به افسانه هایی پناه می بریم که قرار است با عشقی عجیب و فرازمینی هر نوع فاصله ای را بین دو آدم از بین ببرد و دوست داریم ایمان بیاوریم به این جمله ها:
- ما یک روح هستیم در دو بدن!
- ما قرار بوده همیشه با هم باشیم!
- ما نیمه گمشده یکدیگر هستیم!
- ما بدون هم نمی توانیم نفس بکشیم!
- ما برای یکدیگر ساخته شده ایم!
- ما یک نفر هستیم و بدون هم حتی یک شب هم نمی توانیم تنهایی دوام بیاوریم!
- و هزاران جمله شبیه به این در فیلم ها و داستان ها و شعرها!
انسان، تمام تلاش خود را کرده است که بتواند “روبهرو شدن با تنهایی درونی اش” را از بین ببرد اما این دقیقا همان بلاهتی است که او ترجیح می دهد هیچگاه تغییرش ندهد. بلاهتی عمیق و ژنتیکی! شرط هر تغییر، قبول وجود مشکل است و ما می توانیم ببینیم که چقدر برای هر کدام از ما سخت است که قبول کنیم نقاط ضعف داریم، چه برسد به قبول کردن یک بلاهت تاریخی! فیلم ها ادامه خواهند داشت و تبلیغ آدم هایی که تمام تلاششان نشان دادن زندگی بی نقص و رابطه ماورایی شان هست هم ادامه خواهد داشت.
اما اگر روزی خسته شدید از افسانه ها و رویاپردازی ها، سری به آدم هایی بزنید که با تنهایی شان حتی در صمیمی ترین رابطه هایشان رو به رو شده اند و اجازه خلوت به خودشان و اطرافیانشان داده اند. سری بزنید به آدمهایی که نه با مهربانی زیاد رابطه شان را خفه می کنند و نه با وابستگی زیاد. سری بزنید به رابطههایی که شبیه لیلی و مجنون نیستند و به هم نچسبیده اند و توقعات عجیبی از یکدیگر ندارند و در آخر سری بزنید به تحقیقات “هلن فیشر".